این روزها جای خالی ” تـو ” را با عروسکی پر می کنم
همانند توست مرا ” دوست ندارد ”
احساس ندارد !
اما هر چه هست ” دل شـکـســتـن ” بلد نیست
***********************
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻼﻏﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ، ﮐﻪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺑﺎﻏﻤﺎﻥ ﺗﺒﺮ
ﺍﺳﺖ !
**********************
رسیده ام به حس برگی که میداند باد از هر طرف بیاید سرانجامش افتادن
است !
*********************
این نیز بگذرد …
اما بعضی چیزها هست که هر چقدر هم بگذرد ،
“نمی گذرد” و داغشان تا ابد بر دل آدم میماند !
**********************
تازه فهمیدم چرا پشت سر مرده ها آب نمی ریزند …
چون این دنیا ارزش برگشتن ندارد … !
************************
کاش فقط یک نفر بود که وقتی بغض میکردم ،
بغلم میکرد و میگفت گریه کنی میکشمتا …
***********************
این روزها زیادی ساکت شده ام ؛ حرفهایم نمی دانم
چرا به جای گلو از چشمهایم بیرون می آیند !
***********************
یکی بود ، هیچکس نبود …
گفته بودم که قصه من شنیدن ندارد …
*************************
نقش یک درخت خشک را در زندگی بازی میکنم ؛
نمیدانم که باید چشم انتظار بهار باشم یا هیزم شکن پیر …
**************************
بعضی از اشیا حس دارند …
گریه می کنند … مثل بالش من …
هرشب غرق اشک است !
***********************
همونایی که خنده هاشون گوشه فلک رو کر می کنه …
همونایی هستن که صدای گریه های آرومشونو حتی
بالشتشون نمی شنوه …
***********************
شنیدید که میگن : اونی که گریه می کنه یه درد داره
اما اونی که میخنده هزار تا ؟
من میگم : اونی که میخنده هزار تا درد داره
ولی اونی که گریه میکنه به هزار تا از دردهاش خندیده
اما جلوی یکیشون بدجوری کم آورده …
.
**********************
از این بیهوده بودنها
از این بی تاب ماندنها
از این تردیدها
نیرنگها
شکها
خیانتها
از این رنگین کمان سرد آدمها
و از این مرگ باورها و رویاها
پریشانم …
دلم پرواز میخواهد !
**********************
گاهی مجبوری برای راحت کردن خیال دیگران ، خود را
خوشحال نشان بدهی ولـــــی چه حیف که درونت غوغاست …