خیلی وقت است فراموش کرده ام
کدامیک را سخت تر می کِشم؟!
رنج... انتظار... یا...
نفــس را...؟!
هی فلانی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا که دلت میخواهد برو…
فقط آرزو میکنم
وقتی دوباره هوای من به سرت زد
آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت
باز هم آرام نگیری…
و اما من…
بر نمیگردم که هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم
که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی
نظرات شما عزیزان:
|