رفتار من عادي است
اما نمي دانم چرا
اين روزها
از دوستان و آشنايان
هرکس مرا ميبيند
از دور ميگويد:
اين روزها انگار
حال و هواي ديگري داري!
تو چه با صلابت حکم میدهى که،
حواست را جمع کن،
و من میمانم،
که چگونه جمعش کنم،
وقتى تمامش پیش توست ...!
باز باران با ترانه
میخورد بر بام خانه
خانه ام کو ؟ خانه ات کو ؟ آن دل دیوانه ات کو؟
روزهای کودکی کو ؟ فصل خوب سادگی کو ؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین؟
پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟ خاطرات خوب و رنگین
در پس آن کوی بن بست در دل تو٬ آرزو هست؟
کودک خوشحال دیروز ، غرق در غمهای امروز
یاد باران رفته از یاد ، آرزوها رفته بر باد
باز باران٬ باز باران میخورد بر بام خانه
بی ترانه ٬بی بهانه ، شایدم گم کرده خانه........
پشت پنجرهی سادگیهایم
کودکی هست
هنوز
دنبال بادبادکی
گمشدهی برهوت آسمان ...
و باران یعنی
بادبادکم
هنوز
آنجاست ..!
ترکت میکنم و تنهایت میگذارم…
تا بیش از این انرژی ات را صرف نکنی برای…
صادقانه دروغ گفتن…
نظرات شما عزیزان:
|